خسته وزخمی وداغون یه گوشه کنج خیابون
گونه هام خیس از اشک وتو دلم غصه فراوون
هر کسی رد میشه انگار منو اصلا" نمیبینه
هیچ کسی حتی یه لحظه پای حرفام نمیشینه
هیچ کسی دلش نمیخواد جای من باشه یه روزم
باید اینجا تک و تنها تا همیشه من بسوزم
منی که یه روزگاری واسه خودم کسی بودم
همه چی داشتم واینجور غریب وبی کس نبودم
نعلت به تو ای عشق که منو دیونه کردی
خونه آباد من رو اینجوری ویرونه کردی
عشق چیست؟ همه میگویند عشق دریچه ایست که از آن با نگاه بازتر و دیدگانی پخته تر بر زندگی مینگری ولی پس چرا عشق من چشمانم را کمسو كرده؟ و اندک عقيده ای را که به زندگی كردن داشتم از من گرفته؟
ای كاش من هم همانند همه ی بی معرفتها رسم نامردی می آموختم و انسانها را در زندگی بازیچه میکردم ولی افسوس من بازیچه شدم. بازیچه ی باور ها ی لرزان دوست. بازیچه ی بی ثباتی او.
ای كاش لااقل دوست وقتی کسی را بخشيد دیگر ياد خطاهای گذشته ی او نمیکرد
آه خدای من تمام تنهایی من بخاطر دوست است دوستی که فکر میکردم همه کسم است و هیچ کس نبود.
من دنیا را از دوستی با او اگاه ساختم. به هر رهگذری میرسيدم از نیک اندیشی و اخلاق پاکش سخن میگفتم ولی بی خبر ز آن با خنجری در دست شادمان از اشكهايم منتظر زخيم تر كردن زخمهایم است...
بی شک او هم اینک شادمان است شادمان ...نمی دانم عشقها ی ديروزش را باور کنم یا اخمها و نفرتهای امروز را او با من جفا کرد جفا جفا جفا.
آه ای خدا ی من دوست داشتن به چه معناست؟ دوست داشتن یعنی احساس تنهایی کردن بدون او و من مدتهاست بااین احساس انس گرفتم.
پروردگارا من کسی را عاشقانه میپرستم ولی او در دریای عقایدش غرق شده و حتی نیم نگاهی بر من دلشکسته ی تنها نمیکند. پروردگارا مرا راحت کن از این زندگی نکبتبار که به هر گوشه ای از آن که مینگری جز رنگ نامردی و بیمعرفتی و فراموشی چیز دیگری نخواهی دید
خدایا ای كاش منم همانند او سنگین دل بودم و امروز این چنین آزرده خاطر نبودم